نامه پنجاه و ششم
سلام به قند عسل ماماش و پاپاش الان که دارم اینو می نویسم تو و بابایی در خواب ناز هستین و مثل دو تا جوجه خوشگل خوابیدین مامانی صبح زود بیدار شده و برای شما دو تا پسر خوشگل حلیم درست کرده که شکم و گلوتونو صفایی بدین آخه هر 3 تاییمون بدجوری سرما خوردیم . راستش مادر نمیدونم از کجا برات تعریف کنم که چی شدکه سر مامانی اینقدر شلوغ شد که وقت نکرده برای دردونه چیزی بنویسه خیلی دوست دارم وبلاگت پر بشه از خاطراتت که وقتی بزرگ شدی بخونی و بدونی که چی شده و چی گذشته اما خب حیف که تا الان نشد ایشالله که از این به بعد بهتر بشه(مسلمانان ز سر صدق آمین بگویند که آمین تقویت باشد دعا را!!!) گفته بودم یه خبر خوبی در راهه اونم اینه که مامانی ارشد قبول شد...
نویسنده :
مامان و باباي هوراد
8:20